به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ اولین نشست سهشنبههای پژوهشی تئاتر که از سوی دفتر پژوهش و انتشارات اداره کل هنرهای نمایشی، عصر دیروز، 15 مرداد، در تالار مشاهیر مجموعه تئاتر شهر برگزار شد با حضور محمد چرمشیر( نمایشنامهنویس و مدرس دانشگاه) و آرش دادگر(کارگردان و مدرس دانشگاه) و گردانندگی جواد روشن(کارگردان تئاتر) به موضوع «تقابل یا تعامل نویسنده و کارگردان» پرداخت.
در این نشست که با استقبال دانشجویان، مخاطبان و هنرمندان تئاتر برگزار شد، افرادی نظیر شهرام کرمی(نویسنده، کارگردان و مدیر مرکز هنرهای نمایشی)، صدرالدین زاهد(کارگردان و بازیگر)، محمدحسین ناصربخت (نویسنده، پژوهشگر و مدرس تئاتر) و... حضور داشتند.
در ابتدا محمد چرمشیر گفت: معمولا گروههای اجرایی، خودشان را صاحب متنی میدانند که اجرا میکنند و روی متن، نظر دارند، نویسندهای که نمیتواند متنش را به دور از فکر به ایده اجرایی بنویسد و به تعامل با گروه میپردازد و اینها نسل جدید نمایشنامهنویسان را شامل میشود. نویسندگانی که در عین خلق درام به شکل اجرا و شیوه اجرا فکر میکنند، دیگر نمیگویند؛ من یک متن نوشتهام و به کارگردان دادهام و این بحثها که چقدر از این متن مال نویسنده است، چقدر از اجرا به کارگردان تعلق دارد و... برای این نویسنده نیست. این نویسنده، وارد فاز جدیدی از تعامل میشود. این نگاه امروز به صحنه تئاتر ما هم کشیده شده است. به همین دلیل یک دهه پیش، بحث گروههای اجرایی خیلی جدی شده بود، چون ما هم داشتیم، طعم و مزه این نگاه را احساس میکردیم. در این نگاه نمیتوان سهمخواهی و سهمبندی کرد که چقدر از این تئاتر مربوط به تماشاگر است، چقدرش مختص به بازیگر است، چقدرش مختص به طراح است و... همه عوامل، فعالانه در بستر گروه کار میکنند.
در ادامه جلسه، جواد روشن، با اشاره به آییننامه شورای نظارت و ارزشیابی مرکز هنرهای نمایشی که مقرر شده نام نویسنده و مترجم در اقلام تبلیغی نمایش، پیش از سایر افراد گروه بیاید، تریبون را در اختیار آرش دادگر قرار داد تا از منظر یک کارگردان به تعامل با نویسنده بپردازد.
دادگر گفت: برای من بیشتر به یک میدان مبارزه میماند. یک جنگ که از علایق و دوستداشتنها شروع میشود. صحبتهای پراکنده از تاریخ، از شعر، از فلسفه و اتفاقات روزمره و... تا اینکه یکدیگر را پیدا کنیم. در همین حین، به هم ضربههایی میزنیم تا عکسالعملها را ببینیم. من معتقد به واکنش هستم. هیچ پدیدهای خودش را بیان نمیکند که من چی هستم؛ پس من باید در آن یک اختلال ایجاد کنم. به این ترتیب او، مجبور به واکنش میشود. من واکنشهای او را بررسی و آنالیز میکنم. پردازش این دادهها من را به یک تعریف و واقعیت از پدیده مقابلم میرساند. علم این جوری با پدیدهها برخورد میکند؛ یک مدل میسازد.
درام هم برای من اینجور شکل میگیرد. با نویسنده به یک مدل میرسیم و سعی میکنیم به یک آگاهی برسیم. مثل جادوگر میماند. مثل کنش و رفتار شمنها که وقتی میخواستند یک خدایی را توی جمع بیاورند، یک چوب بلند را توی زمین فرو میکنند و میگویند خدایان از این چوب پایین میآیند. اما چون خدایان خیلی دور هستند و فاصله دارند، باید شمن خواهش بکند، میرقصد و... زمان میبرد تا خدایان برسند. ما چگونه متوجه آنها میشویم، یکی از افرادی که دور چوب ایستاده میلرزد و ما متوجه میشویم که آنها در جسم کسی حلول پیدا کردهاند. پس امر نامرئی، مرئی شد. من به عنوان کارگردان میگویم؛ نویسنده جهانی از امور نامرئی را در اختیار من قرار داده است. متن در ظاهر آشکار است؛ ورود و خروجها، دیالوگها،... اما این متن نیست. متن یک چیز بسیار فریبندهای است و هیچ وقت هم نمیگوید که من چه هستم. پس ما در آن اختلال ایجاد میکنیم.
کارگردان هملت گفت: برخی از کارگردانها، فقط متن را اجرا میکنند. عین یک مکانیک. در مرحله دوم، شروع به ایجاد اختلال میکنیم یا کشف کردن مناسبات و روابط. من به این میگویم تکنسین؛ میتواند موتور را پیاد کند و اختلالها را تعمیر کند. در مرحله سوم، با کسی مواجهیم که متن را کنار میگذارد و لایههای زیرینش را پیدا میکند و آنچه که پنهان است را به دست میآورد. چنان اختلالهایی ایجاد میکند که متن مجبور میشود خودش را نشان دهد. اولین چیزی که هر نویسنده به آن اشاره میکند، زمان و مکان است، اما بیشمار ورودی دیگر به این متن پنهان هستند؛ درهایی نامرئی که باید کشف شوند.
در مرحله بعد ما با هنرمند طرفیم؛ کارگردانی که هنرمند است از متن گذر میکند و در این جهان کوانتومی، ریزاتمها را پیدا میکند و با آنها سفر در زمان را ایجاد میکند. او خود شمن است. جادوگر است. از هیچ، همه چیز را میسازد. هنر تئاتر، همین است. اما متریال ما را متن و نویسنده میسازد. ما با نویسندهای که در خانهاش نشسته و با جهان قطع ارتباط کرده، در حد مکانیک میتوانیم برخورد کنیم. آن یک متن تک ساحتی است. چند وجهی نیست. اما نویسندهای که دائم در حال مراقبه است و پر و خالی میشود، هیچ وقت عقب نمیماند. در مرتبه بعد، کارگردان است که انتخاب میکند در کدام یک از این سطوح بماند؛ کشف کند، جستوجو کند یا همان که هست را اجرا کند.
در ادامه جواد روشن با اشاره به صحبتهای محمد چرمشیر درباره گروه گفت: گروههای تئاتری در کشور ما بسیار محدود هستند. اما سالها در دانشگاه به ما آموختند که باید در جهان نویسنده کنکاش کنید تا به متن نقب بزنیم و درک درستی از آن داشته باشید. کمکم این نگاه جا افتاد که خیلی هم نیازی نیست که چنین نگاهی داشته باشید، شما میتوانید روی نگاه خودتان از متن کار کنید. اما نویسندگان مختلف هم نگاه متفاوتی نسبت به این ماجرا دارند. مثلا ما شنیدهایم که مرحوم رادی خیلی نسبت به متنهایش سختگیر بود و حتی تغییر برخی از واژگان را هم قبول نمیکرد. از سوی دیگر، اگر با نگاه آقای دادگر به متن نزدیک شویم، متن نویسنده در حد یک ایده باقی نمیماند؟ این نگاه بخش هنری و حقوقی نویسنده را مخدوش نمیکند؟
محمد چرمشیر توضیح داد: شما به آقای رادی اشاره کردید. همین آقای رادی نسبت به تغییراتی که رکنالدین خسروی در متنش میداد، چنین سختگیری نشان نمیداد. وقتی کارگردانی مثل خسروی در گروهش تعاملاتی را به وجود آورده است، رادی میتواند با او گفتوگو داشته باشد و به این تغییرات راضی میشود. مشکلی که برای نویسندهای مثل رادی به وجود آمد، این بود که دیگر کارگردانانی به سراغ متنهایش نیامدند که این چالش را در او ایجاد کنند. کارگردانهایی بودند که به قول خودشان میخواستند متن را «بترکانند». متن را پایین بریزند و در جریان اجرا بازسازی کنند. یا کارگردانهایی بودند که زیر بلیت نویسنده باقی ماندند. تنها جایی که این چالش اتفاق میافتد در گروه است.
صحبتهای آقای دادگر میتواند این ظن را به وجود بیاورد که به جای اینکه ما ایده اجرایی و کارگردانی را از درون متن کشف کنیم، زیر متن نویسنده، دینامیت میگذاریم و منفجرش میکنیم. کسی آمده و میگوید؛ من میخواهم «در انتظار گودو» را تغییر دهم. گودو را به نمایش میآورم و زن هم باشد. میپرسم؛ چرا؟ میگوید من موظف به اجرای متن بکت نیستم و میخواهم ذهنیتهای خودم را هم اجرا کنم.
چون کارآزموده نیستیم و نمیتوانیم به درون متن نقب بزنیم و آن را کشف کنیم، به همین دلیل اولین کاری که در برخورد با متن میکنیم این است که آن را منفجر کنیم و یک متن تازه از آن بسازیم. برای یک نویسنده تازه کار، این خیلی مساله سختی است که به او بگویند، تمام چیزی را که نوشتی بریز توی سطل آشغال، بیا من از نو یک چیز دیگر میسازم. از سوی دیگر، اولین دستاورد «مرگ مولف» این بود که متن را بدون حضور نویسنده بررسی کنیم.
این جلسه با پرسش و پاسخ حاضران در جلسه و سخنرانان ادامه یافت.
نظر شما